پایگاه اطلاع رسانی تلاطم: ، برحسب رسالت ژورنالیستی خود که همانا بیطرفی ، امانتداری و انعکاس دیدگاه های متفاوت در حوزه های سیاسی – اجتماعی ایران و منطقه میباشد ؛ این بار به سراغ شخصی رفته که طی سالهای اخیر نه تنها از خبرسازترین شخصیت های سیاسی ایرانی قلمداد شده بلکه حاشیه های مربوط به موضع گیری ها و اظهار نظراتش گاها" از اصل موضوع مهمتر و برجسته تر تعریف شده است ...
" هوشنگ امیر احمدی "استاد دانشگاه راتگرز، دانشگاه ایالتی نیوجرسی و مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه این دانشگاه و همچنین بنیانگذار و رئیس شورای آمریکائیان و ایرانیان. میهمان مصاحبه ی پیش روی شماست :
لازم به توضیح است که تمامی اظهارات بی کم وکاست انعکاس دهنده نقطه نظرات مصاحبه شنوندگان بوده وپایگاه تلاطم مسئو لیتی درقبال آنها ندارد:
چیاکوکاکایی: قبل از هر چیزی میخواهیم آقای دکتر امیراحمدی آنچنان که هستند خودشون رو به خوانندگان معرفی کنند از اینکه اصالتا اهل کجای ایران هستند ؟ چطور شد که به خارج از ایران رفتند؟هوشنگ امیر احمدی: من خود را شخصیتی خود ساخته میدانم. نه آقازاده هم و نه شاهزاده. بلکه شهروندي معمولي که از بطن مردم برخاسته و روي پاي خود ايستاده است. در يک خانواده زمين دار متوسط در شهرستان زيباي تالش (بخش شاندرمن) در ساحل خزر متولد شدم و تحصيلات ابتدايي خود را در همان جا ( روستاي شيخ نشين) و در مدرسه اي که اهدايي پدربزرگم بود، به اتمام رساندم. براي تحصيلات متوسطه به اجبار در يازده سالگي خانواده خود را ترک کردم و به شهرستانهاي ماسال و بعد رشت رفتم. با پذيرفته شدن در کنکور چند دانشگاه ايران، رشته کشاورزي در دانشگاه تبريز را انتخاب کردم و به اخذ مدرک مهندسي کشاورزي نائل شدم. سالهاي دانشگاه تبريز در ميان هموطنان غيور آذري مملو از خاطرات فعاليتهاي درسي، ضد ديکتاتوري، اعتصابات دانشگاهي، و شور و حال جواني بود.
بعد از فارغ التحصيل شدن از دانشگاه به خدمت سربازي رفتم و در لباس افسري سپاه ترويج و آباداني در شمال کشور به خدمتگزاري به روستاييان زحمتكش منطقه لاهيجان و سياهکل مشغول شدم. اين دوره با جنبش چريکي ضد حکومتي 1350 سياهکل مصادف شد. در همين سالها، با الهام از اين مبارزات به شعرگويي و قصه نويسي روي آوردم. بعد از پايان دوره سربازي، در کارخانه قند بروجرد استخدام و به خدمتگزاري به کشاورزان زحمتكش استان لرستان مفتخر گرديدم. سپس به استخدام سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران در آمدم و به طور داوطلب کار در کارخانه قند ياسوج در کهکيلويه و بوير احمد، که عقب مانده ترين منطقه کشور بود، را براي خدمت به مردم شريف و ستمديده بويراحمدي، لر و قشقايي انتخاب کردم. دستاوردهاي من در اين کارخانه، به ويژه براي کشاورزان زحمتکش منطقه، جزيي از افتخارات خدمتگزاري من به ملت شريف ايران است.
در خلال اين سالها بود که به فکر ادامه تحصيل به منظور اندوختن دانش بيشتر و افزايش کارايي خود افتادم. آغاز کار حزب رستاخيز و فشار سازمان امنيت بر روي کارمندان ارشد دولت، مبني بر عضويت اجباري در اين حزب يا ترک وطن، عزم مرا براي ادامه تحصيل در خارج از کشور راسخ تر کرد. متعاقبا" در سال 1354 به آمريکا عزيمت کردم. در آمريکا موفق به دريافت مدرک فوق ليسانس در رشته مديريت صنعتي و بعد مدرک دکترا در رشته برنامه ريزي و توسعه بين المللي از دانشگاه معروف کرنل در ايالات نيويورک شدم (سال 1361). در خلال تحصيلات دوره دکترا و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1358 با شور و حالي وصف نشدني به ايران برگشته و خود را به سازمان گسترش براي ادامه خدمت به ملت و انقلاب معرفي کردم که متاسفانه مدير عامل جوان و افراطي وقت به من گفت که "نيازي به تحصيلکرده آمريکايي نيست". اگر چه من از شنيدن اين جواب متاثر شدم، علت آن را درک ميکردم. آمريکا يک ديکتاتوري را به ايران تحميل کرده بود و اين باعث رشد شديد فرهنگ آمريکاستيزي به يادگار مانده از حزب توده شده بود. اين بار با وجداني راحت تر به آمريکا برگشتم و تحصيلات دوره دکتراي خود را تکميل کردم.
من هم اکنون در دانشگاه راتگرز، دانشگاه ايالتي نيوجرسي، به تدريس و تحقيق مشغولم. ضمنا" مُديريت مرکز مطالعات خاورميانه اين دانشگاه را نيز عهده داربوده ام. من بنيانگذار و رئيس شوراي آمريکائيان و ايرانيان هستم. تاليفات من شامل بيش از بيست و پنج کتاب، از جمله پانزده عنوان در مورد رابطه ايران و آمريکا، و بيش از دويست مقاله علمي و مردمي است که عمدتا" به زبانهاي انگليسي و فارسي در خارج و داخل کشور منتشر شده اند. از جمله اين نوشته ها عبارتند از: "انقلاب و گُذار اقتصادي: تجربه ايران"، "منطقه درياي خزر بر سر چند راهي: عرصه اي نو براي انرژي و توسعه"، "جزاير کوچک، سياستهاي بزرگ: تنب و ابوموسي در خليج فارس"، "ايالات متحده و خاورميانه: جستجو براي يافتن افقهاي جديد"، "ايران پس از انقلاب"، "ايران و جهان عرب"، "بازسازي و ديپلماسي منطقه اي در خليج فارس"، "توسعه شهري در جهان اسلام"، "جامعه سياسي، جامعه مدني، و توسعه ملي"، و "ابزارهاي توسعه صنعتي: تداوم و گسست". من در بسياري از کنفرانسها در اروپا، آمريکاي شمالي، آسيا، آمريکاي لاتين، آفريقا، و خاورميانه شرکت جسته ام. نوشته هايم به زبانهاي روسي، آلماني، فرانسه، چيني، ژاپني، کره اي، اسپانيولي، و عربي ترجمه و منتشر شده اند. من به عنوان مشاور با دولتها و مؤسسات خصوصي گوناگون از جمله بنياد آقاخان، بانک جهاني، و سازمان ملل همکاري داشته ام. ضمنا" نظرات من در مورد مسائل اقتصاد سياسي و توسعه و همچنبن سياست آمريکا در قبال ايران و خاورميانه در رسانه هاي عمومي از قبيل راديوها، تلويزيونها، و روزنامه هاي بين المللي در آمريکا، اروپا، و ساير نقاط دنيا به طور مستمر منعکس ميشوند. وبالاخره، من طي اين سالها مشاور و راهنماي دانشجويان دکترا و فوق ليسانس زيادي از ايران و ديگر کشورهاي درحال توسعه بوده ام. تعداد زيادي از دانشجويانم هم اکنون استاد دانشگاه در کشورهايشان هستند.
در ميان نوشته هاي من، دو کتاب افتخار آميز با عناوين "جزاير کوچک، سياستهاي بزرگ: تنب ها و ابوموسي در خليج فارس" و "منطقه درياي خزر بر سر چند راهي: عرصه اي نو براي انرژي و توسعه" وجود دارند که مستقيما" از منافع ملي ايران در رابطه با جزاير ايراني در خليج فارس و رژيم حقوقي درياي خزر دفاع ميکنند. یکی دیکر از کارهای ارزشمند من تشکيل "مرکز تحقيق و تحليل مسائل ايران" بود که در سال 1360 با همکاري جمعي از دانشگاهيان و فعالين سياسي در آمريکا به وجود آمد. در دوران مديريت من بود که مرکز، تعدادي از فرهيختگان فرهنگ، ادب، و تاريخ ايران را، براي اولين بار بعد از انقلاب، به آمريکا آورد. احمد شاملو، هوشنگ گلشيري، عبدالحسين زرينکوب، خانم هما ناطق، محمود دولت آبادي، منوچهر آتشي، و محمد علي سپانلو از جمله اين بزرگان هستند. از جمله خدمات ديگر من به ايران عزيز مي توان به شرکت من در بازسازي بعد از جنگ، طرح بحث جامعه مدني، و فعاليت در سنگر رابطه ايران و آمريکا اشاره کرد. من در زمان جنگ صدام حسين با ايران، به جبهه هاي جنگ براي بازديد از خرابيها و کمک به بازسازي مناطق جنگزده شتافتم؛ در حالي که جنگ ادامه داشت من به کمک دانشگاه تهران و مسئولين کنفرانسهاي بازسازي، از آبادان، خرمشهر، اهواز، حميديه، سوسنگرد، هويزه، دزفول، شوش و ساير مناطق جنگزده ديدن کرده و براي بازسازي آنها تحقيقات دامنه داري انجام دادم. در ميان ايرانيان خارج از کشور کسي به اندازه من در مورد وسعت خرابيهاي جنگ و طرحهاي بازسازي تحقيق نکرده و يا مطلب منتشر نکرده است.
من اولين ايراني خارج از کشور بودم که شروع رشد و شکوفايي قريب الوقوع جامعه مدني در ايران را پيش بيني کردم و اثرات سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي آن را، طي چندين مقاله علمي، که در مطبوعات ايران و خارج از کشور منتشر شدند، تشريح کردم. بعدها وقتي که جناب آقاي محمد خاتمي رئيس جمهور جامعه مدني در ايران شدند، من طي چند نوشته از جمله يک کتاب به نام "جامعه سياسي، جامعه مدني و توسعه ملي" خطرات سياسي کردن جامعه مدني در حال رشد را در غياب يک جامعه سياسي يادآور شدم. من اعتقاد دارد که اين در هم آميختگي دو جامعه سياسي و مدني، در کنار عدم توفيق دولت اصلاح طلب در عادي کردن رابطه با آمريکا، عمده ترين عامل به بن بست کشيدن پروژه اصلاحات و توسعه ملي گرديد.
در سنگر رابطه ايران و آمريکا، بازهم من اولين ايراني بود که لزوم و اهميت عادي سازي اين رابطه را براي افزايش قدرت ملي و پيشرفت ملت ايران علنا" ابراز کردم و فعاليتهاي سازمان يافته ای را با تاسیس شوراي آمريکاييان و ايرانيان آغاز کردم. از افتخارات من در چهارچوب فعاليتهاي اين شورا، عذر خواهي خانم مادلين آلبرات، وزير امور خارجه وقت آمريکا، از ملت ايران به دليل سياستهاي غلط گذشته آمريکا از جمله کودتا بر عليه دولت ملي مرحوم دکتر محمد مصدق، و پشتيباني آمريکا از ديکتاتوري محمد رضا شاه پهلوي است. شورا همچنين باعث لغو تحريمهاي دولت آمريکا بر روي فرش ايران و برخي کالاهاي کشاورزي شد. همچنين شورا براي اولين بار بعد از انقلاب باني گردهمايي و گفتگو بين رئيس مجلس وقت ایران آقای مهدی کروبی و تعدادي از نمايندگان ملت ايران با تعدادي از نمايندگان کنگره آمريکا بود. نقشه حمله به ايران قبل از عراق در دستور کار بود و اقدامات اين شورا باعث شد که ايران از دستور کار خارج شود.
من در زمينه مديريت استراتژيک تحصيلات عاليه و تجربه عملی دارم و بر این اساس بود که خود را کانديد رياست جمهوري در سال 1384 نمودم. در اين برهه حساس از زمان، حل معضلات ايران نه تنها به يک برنامه عمل واقع گرا نياز دارد بلکه يک مديريت استراتژيک شايسته نيز ميطلبد. از نظر من شخصي که در مقام رياست جمهوري ايران قرار مي گيرد بايد داراي ويژگيهاي مديريتي زير باشد: اول، بايد سابقه خودسازي و جامعه سازي داشته و به سياست به عنوان يک امر اجتماعي و عام المنفعه معتقد باشد و سابقه اش نيز اين را نشان دهد. دوم، بايد موضع و چشم انداز درستي از مسائل روز داشته باشد و بتواند راه حل کم هزينه، معقول، و موثر، عرضه کند. سوم، بايد هم خطرات آينده را ببيند و پيشگيري كند و هم فرصتهاي آينده را ببيند و از آنها استفاده كند. چهارم، بايد داراي روحيه آشتي جويانه، ملي، و مستقل بوده، دموکرات، عدالت جو، و واقع گرا باشد. و پنجم، بايد يک وجهه بين المللي داشته باشد و يا حداقل شناخت جهاني از ايشان، در سطح قابل قبولي باشد. مردم ايران ديگر به انقلابي گري، شعارها، و ايدولوژي افراد اعتنايي نمي کنند بلکه به دستاوردها، بينش، برنامه عمل، و تواناييهاي مديريت استراتژيک آنها توجه دارند.
چیاکوکاکایی: جناب امیر احمدی دوست داریم مختصری از شورای ایرانیان و آمریکاییان تحت ریاست شما برامون توضیح دهید که ابتدا وعلت تشکیل این انجمن به کی وچه عاملهایی بر میگردد؟
هوشنگ امیر احمدی: بنيان اوليه شورا در سال 1990 گذاشته شد ولي از سال 1997 با نام فعلی خود فعاليت ميكند. از همان آغاز دو هدف اصلي را مورد توجه قرار داديم. هدف اول ايجاد درك درست و متقابل بين كشورهاي ايران و آمريكا البته با تاكيد بر مردم دو كشور بود. هدف دوم هم ايجاد بستر لازم براي گسترش فعاليتهاي سياسي ايرانيان مقيم آمريكا در بخش سياسي جامعه آمريكا بود. ايرانيان در آن سالها در بخش اقتصادي فعاليتهاي چشمگيري داشتند و ما ميخواستيم انها در بخش سياسي آمريكا هم توفيقهايي بيابند. اين تلاشها باعث شد تحولات خوبي در اين بخش ايجاد شود. نهتنها امریکائیان ایرانی تبار را تشويق میكرديم در سياست آمريكا مشاركت بيشتري داشته باشند بلكه ميخواستيم جلوي هرگونه تبعيض عليه ايرانيان مقيم آمريكا را هم بگيريم. سعي كرديم در چهارچوبهای قانونی در موارد خاص از حقوق آنها دفاع كنيم. بطور خلاصه، شورا در واقع پیش تاز و بنیان گذار دو فکر عادی سازی رابطه ایران و امریکا و افزایش نقش ایرانیان در سیاست امریکا است.
شورای فقط روي ايرانيان تاكيد نكرد بلكه از آمريكاييهايي هم كه دوست ايران بودند و از نظر تجاري يا دانشگاهي علاقهمنديهايي داشتند كمك خواستيم. آنها دوست داشتند ايران و آمريكا روزي دوباره ارتباطات قوي برقرار كنند. برخي از آمريكاييهاي برجسته را دعوت كرديم كه به اين هدف كمك كنند مثل اقای سایروس ونس که وزیر امورخارجه اقای رئیس جمهور جیمی کارتر بود و در رابطه با حمله دولت کارتر به طبس برای آزاد کردن گروگانهای امریکائی در ایران استعفا داده بود. هدف شورا چيزي فراتر از مذاكره بین دو کشور بود و هست. ما در واقع براي ايجاد درك بهتري بين دو كشور و در جهت بهبود روابط بین دو ملت تلاش ميكرديم. روابط بين دولتها را خود دولتها ميتوانند برقرار كنند. شورا نميخواست خارج از چهارچوب سیاست های جمهوري اسلامي از مذاكره بین دولتهاي دو كشور دفاع كند. ما در این مورد و به عنوان يك سازمان غيردولتي به تصحيح درك دو دولت توجه داشتيم. در رابطه با دوملت اما کار ما کمی فرق میکرد. اینجا ما میخواستیم هم درک بهتر بشود و هم رابطه. فکر ما این بود که عادی شدن رابطه دو ملت به عادی شدن رابطه دو دولت کمک خواهد کرد. براستی چرا بايد مردمي كه ميتوانند همزيستي مسالمتآميز داشته باشند، با هم قهر و نزاع کنند؟
چیاکوکاکایی: چنانکه همگی مستحضر هستیم عملکردهای این شورا وشخص شما موجب مخالفتها وانتقادات بی شماری هم از داخل نظام جمهوری اسلامی ایران وهم اپوزسیون بیرون از نظام شده است. جوابیه شما به این جریانات مختلف چی هست؟
هوشنگ امیر احمدی: شنیده ام ولی اهمیت نمیدهم چون به عنوان یک ایرانی وطن پرست بدنبال منافع ایران هستم و برای چنین کاری هم لازم نیست از کسی اجازه بگیرم یا بترسم. من اینها را که علیه من لجن پراکنی میکنند یک عده ادم بی فرهنگ، مغرض، حسود، کوته نظر و گاها ضد ایران میدانم. عده ای هم مشکل ایدئولوژیکی دارند و یا با رابطه در اساس مخالف هستند. فرض كنيد كه اميراحمدي دلال و واسط برقراري روابط است. اگر این حضرات با اصل رابطه مشكل نداشته باشند و مشکلشان فقط من هستم پس چرا خودشان وارد این میدان نمیشوند؟ پس جرا این حضرات با رابطه مخالفت میکنند. من برای اتهاماتشان ارزشی قایل نیستم چون انها را ادمهای منصف و جدی ای نمیدانم. بخشی از انها جنگ طلب هم هستند و عده دیگری این روزها اعلامیه های جور واجور علیه جنگ مبیدهند. اینها اکثرا نادانان شرمنده ای هستند که حالا از ترس ملت ایران اعلامیه های ضد جنگ میدهند. اتهام میزنند که من از کمپانیهای نفتی پول گرفته ام. این هم دروغ است. من برای خودم از هیچ کمپانی نفتی ای یک شاهی دریافت نکرده ام. اگر کسی مدرکی دارد رو کند. امریکائیها در این نوع موارد جمله خوبی دارند وان اینست که: "یا نشان بده یا خفه شو." تمام منابع مالی و فعالیت های شورا هم شفاف اعلام شده اند. شورا از کمپانی ها (منجمله نفتی ها)، بنیاد ها و افراد خییر کمک دریافت میدارد همانطور که همه موسسات غیر دولتی امریکائی دریاف میکنند. متاسفانه بعد از جریان ملی شدن نفت و سرنگونی آقای مصدق، نفت در ایران سیاسی شده و کمپانی های نفتی هم اهریمن! شورا هرگز یک شاهی هم از دولت امریکا کمکی دریافت نکرده است.
این را هم یادآوری کنم که راديو و تلويزيونهاي فارسي زبان لسآنجلس و مجاهدین از يك طرف و روزنامه كيهان چاپ توپخانه و متحدینش از سوي ديگر اتهامات مشتركي بمن ميزنند. اين نشان ميدهد كه مشكل آنها با من نيست بلكه با رابطه ايران و آمريكاست. هر دو گروه به دو دلیل متفاوت این رابطه را نمیخواهند. رادیکال های اسلامی ایران میترسند که این رابطه به حکومت اسلامی صدمه بزند در حالیکه گروه های مخالف دولت اسلامی فکر میکنند که ایجاد این رابطه نظام را تثبیت و پایدارتر میکند. بی جهت نیست که یکی مرا به "براندازی نرم" و ان دیگری مرا به "لابی گری برای حکومت اسلامی" متهم میکند. واقعیت این است که این اتهامات کلا واهی هستند همانطور که اتهام انها به من مبنی بر اینک از کمپانیها نفتی برای خودم پول دریافت میکنم بی اساس است. این را هم اضافه کنم که من هم مثل بقيه ايرانيها حق دارم راه زندگي خودم را خودم انتخاب كنم. يكي تجارت را انتخاب ميكند، يكي دزدي را، یکی تقلب و دروغگويي در سياست را، و يكي هم مثل من کار دانشگاهی را و در کنار ان فعالیت برای صلح سازی و عادی کردن روابط دو ملت ایران و امریکا را. تصادفا بخشی از کسانیکه به من اتهام پول گرفتن از کمپانیهای نفتی را میزنند، خود از نا مشروع ترین منابع غربی پول دریافت میکنند. اين نوع برخوردهای غیر متمدنانه را بايد كنار گذاشت، و روشنفكران و روزنامهنگاران ما نبايد خود را درگير اين بحثهاي مبتذل كنند. بايد مدرنتر به قضايا نگاه كرد و مقايسههاي بينالمللي داشت.
چیاکوکاکایی: با توجه به نوع فعالیتهای شما برای ایجاد پل ارتباطی میان دولت آمریکا ونظام جمهوری اسلامی ایران این سوال پیش میاد که جناب امیر احمدی نماینده کدام یک از جریانات داخلی نظام جمهوری اسلامی ایران میتواند باشد؟ یا نه آقای امیر احمدی از طرف نهادهایی وابسته به دولت آمریکا اقدام به چنین عملکردهایی پیوند ساز نموده است؟
هوشنگ امیر احمدی: من سعی داشته ام بين دو كشوري وساطت كنم كه از سابقه طولاني روابط غير دوستانه برخوردار بوده اند و به تعبير سيد محمد خاتمي رئيس جمهوري پيشين ايران، ديوار بلندي از بياعتمادي بين آنها وجود دارد. در اين ميان بطور طبيعي با اين اتهام مواجه ميشوم كه یا نقش دوگانهاي را ايفا ميكنم و یا بقول شما باید به نمایندگی از جناح یا جناهائی در یکی از دوطرف فعال باشم. متاسفانه این طرز تفکر در بین بخشی از دو طرف که مخالف رابطه هستند وجود دارد. خوشبختانه بخش عمده ای از سران دو دولت نه تنها به من شکی ندارند که همکاری نزد یک هم میکنند و از مشوقین من بوده اند. واقعیت این است که هر دو دولت مرا بخوبی مشناسند و با سوابق من اشنائی کامل دارند. با این وجود اين نگراني برای سوء تفاهم بسيار جدي بود و من از طریق شفاف سازی فعالیت، منابع مالی، نظرگاها و ارتباطاتم تا حدی این نگرانی را کاهش داده ام. ضمنا چون هدف بسيار بالا و بزرگي را دنبال ميكنم این مشکلات مرا وادار به رها کردن هدف نمیکند. براي يك كار بزرگ بايد هزينه هم داد. من سختي كار را به خوبي پيشبيني ميكردم ولي چون به راستي حركت و درستي خود اعتماد داشتم، نگران سنگپرانيها و اتهامات نبودم و چربی آزار و اذيت های احتمالی براي اين كار بزرگ و دشوار را هم پيشاپيش به تن خود ماليده بودم. من بابت سختیهای زیادی كه در اين مسير کشیده ام، متاسف نيستم، چون معتقدم كار خوبي براي كشورم انجام داده ام. براي راه طيشده تاسف نميخورم و اگر دوباره متولد شوم، باز هم حركت 25 سال اخير را تكرار ميكنم. به شما اطمینان بدهم که من و یا دوستان من در شورا نماینده هیچ جناحی در هیچ طرفی نیستیم و من و شورا کاملا مستقل عمل میکنیم.
چیاکوکاکایی: با توجه به اینکه انجمن ایرانیان و امریکائیان بخش ایرانی آن مفهوم هویتهای مختلف ملیتی ومذهبی جداگانه موزائیکی ایران رو در بر میگیرد آیا در این انجمن هیچ یک از این هویتها جداگانه به عنوان طیفهای مختلف ایرانی حضور دارند؟ اگر نه چرا سعی در جذب این طیفهای مختلف نشده است؟ اصلا امکانش هست؟
هوشنگ امیر احمدی: اول روشن کنم که شورا یک سازمان ایرانی نیست. شورا حتی سازمان امریکائیان ایرانی تبار هم نیست. شورا یک سازمان امریکائی است و شورای ملت امریکا و ملت ایران است و حالا این ملتها از هر قوم و مذهب و ادئولوژی ای که بخواهند باشند. اعضای رهبری شورا هم اکثرا امریکائی هستند تا امریکائی-ایرانی. ترکیب اعضاء هیئت مدیره شورا شامل طیف وسیعی از نیروها است. ما در رهبری شورا زن و مرد داریم، مسلمان، مسیحی، یهودی و بهائی داریم، سیاه پوست و سفید پوست داریم، و در میان ایرانیان هم ما طیف های گوناگونی که از مناطق مختلف کشور هستند را داریم. البته همیشه موفق نبوده ایم که توازن کامل تری را بوجود بیاوریم. با این وجود افتخار داریم که بیش از هر سازمان ایران و امریکائی از گوناگونی استقبال کرده ایم.
چیاکوکاکایی: آقای امیر احمدی چقدر توانسته اند که در انجام فعالیتهاشون موفق عمل کنند وبر نامه های این شورا را به انجام کار نزدیک کنند؟
هوشنگ امیر احمدی: برخي از مخالفان حكومت ايران و برخي از جريانهاي مخالف مذاكره در دو كشور، منجمله لابی اسرائیل، مانع موفقيت كامل اين شورا شدند ولي در عين حال ما به دستاوردهاي مهمي رسيديم. مهمترين اين دستاوردها عذرخواهي خانم مادلین آلبرايت وزير امور خارجه وقت دولت رئیس جمهور ویلیام كلينتون از مردم ايران برای كودتاي 28 مرداد 1953 و نقش آمريكا در جنگ ايران و عراق بود. شورا همچنین توانست تحريمهاي پسته، فرش، مواد غذايي و بهداشتي را تا حدود زيادي بردارد. همین جا این را هم اضافه کنم که شورا توانست وضعیت نه جنگ و نه صلح را در فضائی که اکثرا جنگ طلب بودند را هم حفظ کند. ما ده ها سناتور و نماینده مجلس امریکا را با خود همراه کردیم و بین انها و همقطاران ایرانیشان ملاقات ها و دیدارهای زیادی گذاشتیم، مثل دیدار آقای مهدی کروبی که رئیس مجلس بودند با بعضی سناتور ها و نمایندگان گنگره امریکا در شهر نیویورک در سال 2002. در عید همان سال، معاون فعلی رئیس جمهوری امریکا، آقای جوزف بایدن، که انوقت رئیس کمیته روابط خارجی سنا بود در کنفرانس شورا پیشنهاد کرد که بین دو مجلسین ارتباط گفتگوئی برقرار بشود. وقتي كار شورا را شروع كرديم، حتي پنج درصد از مردم و حاكمان ايران و آمريكاييها به درستي اين مسير اعتقاد نداشتند ولي الان 80 حدود درصد مردم ايران و اکثریتی از مردم امریکا اين ارتباط را ميخواهند و به همزيستي مسالمتآميز دو كشور تمايل نشان ميدهند. البته با توجه به اينكه دولت و بخشي از ملت به اين مساله توجه كمي نشان ميدادند بسياري از نتايج بهتري كه پيش بيني ميكرديم به دست نیامد. در رابطه با افزایش شرکت سیاسی ایرانیان امریکا هم توفیق های زیادی داشتیم که شرح انها در فرصت این مصاحبه نمیگنجد.
چیاکوکاکایی:دوست داریم که از جریاناتی بگویید که هم از طرف نهادهای حکومتی ایران وهمچنین آمریکا با شما موافق بوده ویا با عمل شما مخالف بوده اند؟ علت عکس العمل این جریانات مختلف چه چیزی بوده است؟
هوشنگ امیر احمدی: دشمنان رابطه با امریکا از نیروهای متفاوتی تشکیل میشوند. مهم تریم مشکل این رابطه دیدی است که انقلابیون مذهبی از ایت الله خمینی به ارث برده اند. ایشان گفته است که امریکا گرگ است و ایران میش. خوب. بین گرگ و میش واضح است که نمیشود ارتباط ایجاد کرد. تصمیم برای رابطه با امریکا در اختیار رهبر جمهوری اسلامی است و آقای احمدی نژاد مجری هستند و اقای خامنه ای هم پیرو بی چون و چرای مرحوم خمینی است. متاسفانه اقای احمدی نژاد در باره امریکا یک موضع متضاد میگیرند: از یک طرف تند حرف میزند و از طرف دیگر هم پیشنهاد گفتگو میدهد. این است که ایشان در رابطه با امریکا به بن بست رسیده اند. فعلا فقط رهبری نظام میتوانند این بن بست را باز کند. در همین حال، سابقه تاريخي دو كشور و حتي برخي منافع متضاد، امكان دوستي ميان اين دولتها را کاهش میدهد. جمهوري اسلامي ايران و دولت ايالات متحده، هر كدام راهي را براي آينده بشريت پيشنهاد ميكنند كه با راهحل كشور مقابل، در تضاد و تقابل است. ايران و آمريكا كشورهايي هستند كه در سياست خارجي به ترويج گفتمان محوري خود اهميت زيادي ميدهند. اين دو كشور مانند چين نيستند كه اقتصاد را محور ديپلماسي خود قرار داده باشند. در حاشیه این دو دیدگاه نیروهای سومی هستند که در رابطه خراب کاری میکنند. مثل اسرائیل، برخی کشورهای عربی (مخصوصا عربستان و امارات) و مخالفین سیاسی جمهوری اسلامی. حتی اروپائی ها هم دوست این رابطه نیستند. انها بهمراه چین و روسیه خواهان ایرانی هستند خالی از رقابت امریکا.
در این میان بهترین دوستان رابطه ایران و امریکا مردم ایران و مردم امریکا هستند. بیش از 80 درصد ایرانیان و بیش از نیمی از امریکائیان میخواهند این رابطه عادی شود. واقعيت اين است كه ملت ايران از تحريم، دعوا و فحشكاري خسته شده است. با روحيه بشردوستانهاي كه ايرانيان دارند، برايشان خوشايند نيست كه تروريست خطاب شوند. بخشي از اين مشكلها ريشه در مناسبات ايران و آمريكا دارد. به تبع اين وضع، بعضی از دولتمردان هم تمايل به حل مشكل دارند ولی بشرطی که عزت و احترام ایران و منافع ملی اش حفظ بشود. هرچند مسئولین کشور ممكن است در سخنرانيهاي رسمي مواضع ضدآمريكايي اتخاذ كنند ولي آنها در جای مناسب آمادگي خود براي گفتوگو را هم اعلام كردهاند. بواقع همه روساي جمهور سالهاي اخيراز حل مشکل رابطه استقبال کرده اند. هاشمي رفسنجاني وقتي رئيسجمهور بود به كمپانيهاي آمريكايي بهويژه در صنعت نفت، قراردادها و پروژههاي بزرگي را واگذار و یا پیشنهاد كرد. راه حل ایشان بیشتر اقتصادی بود. خاتمي هم سعي كرد اين راه را ادامه دهد و روی مراوده های فرهنگی تکیه کرد. احمدينژاد هم الان سعي دارد گامهايي را بردارد و بین ایدئولوژی و سیاست، بازیهای متضادی میکند. البته برخي مسائل وجود دارد كه باعث پردهپوشيهايي در اين زمينه ميشود ولي تمايل به آمريكا در بين مسوولان ايراني روز به روز بيشتر ميشود. یادمان نرود که هر وقت سفير يا مسئولي از ايران فرار ميكند، راه آمريكا را در پيش ميگيرد! معناي اين اتفاق آن است كه علاقه به آمريكا در بين آنها از قبل وجود داشته است ولي تا زماني كه مسئوليت داشتند، اين تمايل را مخفي ميكردند. تا به حال مسئولی به چين يا روسيه پناهنده نشده و یا نرفته است! فرزندان مسوولان هم وقتي ميخواهند سفر خارجي بروند و یا در خارج درس بخوانند، گزينه اول آنها امریکا و بعد انگلستان است.
چیاکوکاکایی: به نظر شما امکان تغییر رفتار در سیاستهای داخلی وخارجی جمهوری اسلامی ایران وجود دارد با توجه به ماهیت کنونی نظام و وجود قانون اساسی فعلی؟
هوشنگ امیر احمدی: البته هیچ چیز غیر ممکن نیست. حتی در چهارچوب همین قانون هم میشود تغییراتی انجام داد البته نه ساختاری بلکه اصلاحاتی نیمبند. در ربطه با مشکل ایران و امریکا قانون اساسی مشکل خاصی ایجاد نکرده است. میراث فکری ایت الله خمینی راه را بسته است. با این وجود میشود راه هائی را یافت اما دارد بسرعت دیر میشود و باید شدیدا نگران اینده این رابطه بود. دشمنی ایران و امریکا خسارات گاها جبران ناپذیری به ایران و همه ایرانیان در همه جای دنیا زده است. از صدماتی که مستقیم و غیر مستقیم به کشور وارد امده است (مثلا خسارات جنگ تحمیلی عراق علیه ایران و یا خسارات ناشی از عدم عبور لوله های نفت و گاز اسیای مرکزی و قفقاز از سرزمین های ایران) که بگذریم، امروز فقط 14 کشور در دنیا ایرانیان را بدون ویزا میپذیرند (این رقم برای امریکا 130 و برای کشور مسلمان مالزی 120 است). و بیشتر انهائی هم که به ایرانیان ویزا میدهند بدترین اهانت ها را بر انها سر مرزها روا میدارند. دولت ادعا دارد که دشمنی با امریکا و تحریم ها باعث خودکفائی ایران شده است. این ادعا حتی اگر درست هم باشد سئوال اساسی این است که چرا ما ایرانی ها باید از راه دشمنی و نه دوستی با کشور های پیسرفته به خود کفائی برسیم. تصادفا اکثر کشور هائی که به خودکفائی و توسعه با دوام در این سه دهه گذشته رسیده اند تماما از مسیری صلح امیز تر به این نتایج دست یافته اند. نظیر مالزی، کره جنوبی، چین، هند و تایوان. متاسفانه نمیدانم چرا ما ایرانی ها باید همیشه مدل های متفاوت با دنیا را بکار بگیریم.
جمهوری اسلامی لازم نیست که با امریکا "دوست" بشود. انچه بنظر من ضروری مینماید این است که انها روابطشان را "عادی" کنند. مثل رابطه غیر دوستانه ولی عادی ای که بین امریکا و شوروی سابق بود. این هم یادمان باشد که ایران و امریکا بین خود منافع مشترک زیادی دارند. اینطور نیست که این دو کشور در همه زمینه ها منافع متضاد داشته باشند. مثل سرنوشت ایرانیان و مسلمانان در امریکا که تعدادشان دائما در حال افزایش است. یا جریان نفت و امنیت خلیج فارس. از این نوع زمینه های منافع مشترک زیاد هستند. متاسفانه هر دو کشور روی منافع متضاد فقط تکیه میکنند و به همین دلیل هم نتوانسته اند حتی در ابتدائی ترین سطح هم با هم به توافقی برسند. ضرب المثلی میگوید که اگر بخواهی کسی را دشمن بکنی حتما موفق میشوی. این همان کاری است که هر دو کشور در این سه ده گذشته کرده اند.
خوشبختانه دشمنی ایران و امریکا انقدر هم "دیرینه" نیست که بعضی ها فکر میکنند؛ دورانهای همکاری هم بین انها زیاد بوده است. تا قبل از کودتای 1953 نقش امریکا در ایران در مجموع مثبت بود. امریکائیها از انقلاب مشروطیت حمایت کردند (حتی یک "شهید" بنام هاوارد باسکرویل دادند)، بعد از انقلاب مشروطیت در سروسامان دادن به سیستم های مالیتی و اقتصادی ایران کمک کردند، با کوشش انگلیس و روسیه برای تقسیم ایران بین خود مخالفت نمودند، و به احمد قوام کمک کردند تا توانست با دیپلوماسی نیروهای شوروی را از گیلان ( بعد از جنگ جهانی اول) و از اذربایجان (بعد از جنگ جهانی دوم) بیرون کند. حتی قبل از کودتای 1953 امریکا کوشش کرد که بین دولت مصدق و انگلیسی ها سر جریان ملی کردن نفت میانجیگری کند (مثلا راه حل 50 در صدی را به دو طرف پیشنهاد داد که متاسفانه مصدق نپذیرفت). مشکل بعد از کودتا شروع شد. ان کودتای انگلیسی-امریکائی ( ونه فقط امریکائی)، که متعاقب رد پیشنهاد 50 درصدی و پایان گرفتن دیپلوماسی اتفاق افتاد، به دیکتاتوری شاه و بعد به انقلاب اسلامی منجر شد و این تغییرات در کنار گروگان گیری در تهران تاریخ روابط ایران و امریکا را بکلی دگرگون کرد. هنوز هم کودتا و گروگانگیری دو ستون اصلی مشکلات ایران و امریکا هستند.
در همین حال، جهانی شدن همه ملتها را وابسته متقابل کرده است. مرزها دارند از بین میروند و ملتها بسرعت در هم ادغام میشوند. این جبر زمان ما شده است. فرار از جهانی شدن در دراز مدت ممکن نیست. بنابراین ملت ها مجبورند راهای همزیستی را با هم پیدا کنند حتی اگر بعضی از انها با هم دشمنی و یا رقابت داشته باشند. رابطه ایران و امریکا یک روزی عادی خواهد شد. این حرف من نیست بلکه حرف رهبر نظام است که گفته اند ایران و امریکا همیشه دشمن نخواهند ماند. البته وقتش باید برسد و من فکر میکنم که دارد به ارامی میرسد وشاید هم دیر شده است. از طرف دیگر، حتی وقتی هم که وقتش برسد، ایران و امریکا لازم نیست با هم یک رابطه دوستانه داشته باشند. آنچه مهم است این است که رابطه شان عادی و منطقی باشد.
مثال مناسب براي درك اين رابطه عادی ولی غیر دوستانه، همان روابط شوروي و آمريكا در جنگ سرد است. در آن سالها بزرگترين سفارت خانه شوروي در واشنگتن و بزرگترين سفارت خانه ايالات متحده در مسكو بود. ما هشت سال با عراق صدام حسين جنگيديم ولي سفارتخانههاي دو كشور را حفظ كرديم. روابط ديپلماتيك جزو دستاوردهاي تاريخي و تمدنی بشر است و به همين دليل حتي در زمان جنگها هم دولت ها روابط دیپلوماتیک را حفظ ميكنند. رابطه ديپلماتيك جدا از نقش پيشگيرانهاي كه در قبال جنگها دارد، ميتواند از عميقتر شدن دشمنی ها و کج فهمی ها هم جلوگيري كند. من معتقدم ايران و آمريكا ميتوانند مانند شوروي و آمريكا دشمن هم باشند ولي در عين حال روابط ديپلماتيك داشته باشند. اين روش ميتواند مانع از سوءاستفاده دشمنان مشترك ايران و آمريكا شود. همين امر است كه برخي مسوولان آمريكايي و ايراني را به فكر مذاكره مياندازد.
چیاکوکاکایی: آقای امیر احمدی چقدربا سیاستهای خارجی نظام اسلامی ایران در سطح منطقه موافق هستند مخصوصا سیاستهای این نظام در کشور عراق ونوع تعامل آن با جریانات مختلف این کشور؟
هوشنگ امیر احمدی: من در باره وضعیت داخلی عراق و دسته بندی های سیاسی ان اطلاعات ناقصی دارم و نمیخواهم در این باره اظهار نظری بکنم. واقعیت این است که عراق هنوز یک پدیده کامل نیست و تا این کشور شکل نهائی و ثابت خودش را بگیرد هنوز وقت زیادی مانده است. خروج نیرو های امریکا از عراق حتما نقطه عطفی خواهد بود و من اعتقاد دارم که متعاقب ان باید منتظر حوادث سریعی در عراق بود. حتما نیروهای متخاصم سعی خواهند کرد در غیاب امریکا برای خودشان جایگاه مطمئنی کسب کنند و این میتواند به یک جنجال سیاسی جدید در عراق منتهی شود. در رابطه با سیاست خارجی جمهوری اسلامی باید بگویم که این سیاست روی سر خودش قرار دارد. باید هرچه زودتر برگردد روی پاهایش. الویت این سیاست خارجی که فلسفه وزارت امور خارجه شده است، اول کشورهای همسایه، دوم کشور های اسلامی، سوم کشورهای منطقه، چهارم کشور های فرامنطقه (اروپا)، و بلاخره پنجم دنیای ماورای آبها (یعنی امریکا) بوده است. این یعنی سیاست خارجی را روی سرش قراردادن! اگر قرار بود این سیاست روی پاهایش باشد باید از پنجم شروع میکردیم و به اول میرسیدیم. خوب مشکل با امریکا مانع شد و هنوز هم هست. بیدلیل نیست که سیاست خارجی ما در هیچ دوره ای در بعد از انقلاب بطور رضایت بخشی موفق نبوده است. ایران بیشترین مشکل را همیشه با همسایگان و مخصوصاً همسایگان مسلمان خود داشته است و کماکان دارد. دلیل آن هم این است که اولا، مشکلات تاریخی و سرزمینی وجود دارد، ثانیاً، درون دین اسلام دودستگی سنی و شیعه هست، وثالثاٍ، اکثراین کشورهای همسایه و اسلامی دست نشانده های غرب، مخصوصاً امریکا، هستند و استقلال عمل ندارند. آنها حتی اگر بخواهند با ایران رابطه دوستانه هم داشته باشند، غرب نمیگذارد.
برای مثال، اگر ایران با امریکا مشکل نداشت، امارات هرگز بحث جزایر را با این حرارت و وقاحتی که مطرح میکند، نمیکرد؛ آذربایجان در باره رژیم حقوقی دریای خزر اینقدر بی پروا و پر مدعا نمیشد؛ و لوله های نفت و گاز از قفقاز و آسیای میانه حتماً از طریق ایران به آبهای آزاد وصل میشدند. اگر در منطقه موفقیتی هم عاید ایران شده، مثلاً درعراق و افغانستان، عمدتاً از حماقت غرب و امریکا بوده است تا از هوشمندی رهبران حکومت ایران. این موفقیت ها هم عمدتا صوری هستند و نه واقعی چون هر دوی این کشورها در اشغال امریکا هستند. اینرا هم بگویم که ایران، علیرغم مشکلات زیاد، توانسته است عمق استراتژیک خود در منطقه را با اتحاد و همکاری با نیروهای ضد غربی- اسرائیلی افزایش دهد. گرایش به شرق هم اندکی کمک کرده ولی درد سرساز هم بوده است. آقای خاتمی سعی کرد با نادیده گرفتن امریکا، این سیاست را از اروپا شروع کند که موفق نشد چون اروپا هم به شکلی هنوز زیر نفوذ امریکا است! در دنیای بعد از جنگ جهانی دوم، اروپا هرگز نتوانسته است یک مشکل جهانی را در غیاب امریکا حل و فصل کند. اروپا تا حداقل 15 سال آینده هم هنوز دنباله روی امریکا خواهد بود. تمام پیشبینی های علمی نشان میدهند که علیرغم اینکه قدرت حاکمیت امریکا بر جهان بطور نسبی درحال نزول است، حد اقل تا حدود سال 2025 کماکان بزرگترین قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی دنیا خواهد ماند. چند سال پیش میگفتند ژاپن از امریکا جلو خواهد افتاد. دیدیم که نشد! حالا میگویند چین جبران ژاپن را خواهد کرد! این هم میتواند خیال باطلی باشد.
چیاکوکاکایی: اصلا آقای امیر احمدی چه دیدگاهی نسبت به نظام سیاسی موجود درعراق دارند با توجه به ماهیت فدرالی بودن این نظام؟ آیا شورای ایرانیان و آمریکاییان تحت ریاست شما نظر خاصی در مورد نظلم فدرالی عراق وتهدیدهای احتمالی آن در مورد ایران دارد؟
هوشنگ امیر احمدی: شورا در این امور دخالتی ندارد و موضع هم نمیگیرد. شورا روی رابطه با امریکا متمرکز است. من در رابطه با مسائل قومی در ایران زیاد نوشته ام. شاید بیش از هرکس دیگری. ایران و عراق کشورهای کثیرالاقوم هستند و اقوام با زور به همه نچسبیده اند. البته ایران خبلی بیشتر از عراق قوم دارد. من خودم از قوم تالش هستم ک زبان و فرهنگ خاص تالشی خودش را دارد. با این وجود اقوام برتر و دولت های مرکزی بسیار به اقوام کوچکتر و حاشیه ای مثل کردان شریف ما اجحاف کرده اند. این اجحاف بهمراه هویت قومی باعث خواست های خودگردانی اداری شده است و میشود. این خواست بحق است. هم در عراق و هم در ایران. اما این را هم اضافه کنم که من مطمئن نیستم که با فدرالیسم بشود به این اجحاف قومی پایان داد. درواقع در هیچ کجای دنیا، فدرالیسم راه حل مشکل قومی نبوده است بلکه یک نظام اداری غیر متمرکر است. اکثر کشور هائی که فدرال هستند اصلا مشکل قومی ندارند و انها که مشکل قومی را حل کرده اند اصلا از نطام فدرالیسم استفاده نبرده اند. ایران بطور سنتی از فدرالیسم میترسد چرا که انرا متاسفانه در ارتباط با مشکل قومی مطرح کرده اند. باید بین فدرالیسم و قوم جدائی فکری ایجاد کرد و بعد به راه حل غیر متمرکز فکر کرد که یک نمونه ان فدرالیسم است. کشور سوئد راه دیگری را پیدا کرده است که یک نوع سیتم اداری کنترل شده غیر متمرکز است. متاسفانه چون ایران از فدرالیسم قومی میترسد حتما در اینده و هر وقت و هر جا که بتواند برای سیستم فدرال عراق مشکل ایجاد خواهد کرد و انرا اگر بتواند به شکست خواهد کشاند.
چیاکوکاکایی: در آخر میخواهیم شناخت آقای امیر احمدی را درمورد حکومت اقلیم کردستان عراق بدونیم و اینکه نظر شخصی شما در این مورد چی هست؟
هوشنگ امیر احمدی: من متاسفانه در باره حکومت اقلیم کردستان اطلاع زیادی ندارم. متاسفلانه هنوز هم انجا را ندیده ام. پیشنهاد میکنم مرا به انجا دعوت کنید تا از نزدیک انجا را ببینم و در باره شما بیشتر یاد بگیرم. من از اینکه کردها به حکومت خودگردان خود دست یافته اند خوشحالم. انها دهه ها برای این دست اورد تاریخی مبارزه کرده اند. البته حکومت شما هنوز دشمنان قدرتمندی مثل ترکیه و ایران دارد و شاید هم سوریه و روسیه. باید بسیار مراقب باشید و مستقل پیش بروید. هرگونه نزدیکی غیر لازم به کشورهای فرا منطقه ای میتواند مشکل ایجاد کند. کردها باید اول این حکومت نو پا را بخوبی تثبیت کنند و بعد رشد دهند. من برای حکومت اقلیم کردستان بهترین ها را ارزو میکنم.